عزت ملی کره: تاریخ بدون ملت برای ملت بدون تاریخ

- کریاوود! سینمای عزت ملی کره
اگر مقصد هالیوود، نمایش ابرقدرتی آمریکا و تمکین همه به رهبری جهانی و حتی کهکشانی آمریکاست و حتی در هر سرگرمی باید همه منتظر یک بحران باشند که درنهایت نظام آمریکا آن را حل میکند، حتی بحران فساد قدرت در خود آمریکا. اگر مقصد بالیوود، سرگرمی و نمایش عشق و روابط انسانی است که از طریق بازتولید مذهب هندو صورت میگیرد؛ اما سینمای کره که به سبک آن دو میتوانیم آن را کریاوود بنامیم، بیش از هر چیز سینمای عزت ملی کره است. سینمایی که به بزرگداشت گذشته و حال کره میپردازد، یا به تاریخسازی برای کره میپردازد و حکام کره را بهعنوان چهرههایی مبارز، به دنبال حقوق مردم، عدالتخواه، مستقل و… نشان دهد یا به دنبال تقدیس اقدامات امروز کرهایهاست از ورزش تا پلیس و بیش از همه پزشکی.
- تاریخ بدون ملت برای ملت بدون تاریخ
اما نکتهٔ مهم در مورد بسیاری از اینکارهای تاریخی، تاریخسازی است. چه اینکه بسیاری از آنها در اسم حتی نام افسانه را با خود یدک میکشند. فقدان سابقهٔ تاریخی و تاریخ پر از جنایت، جنگ قدرت و… موجب شده تا کرهایها برای احساس عزت، تاریخسازی کنند. تاریخی که در آن مبارزه برای عدالت و حاکمیت ارزشهای انسانی وجود دارد. لذا عناصری ثابت این افسانهها را پرکرده است. وجود حاکم بد، تلاش برای براندازی، ساماندهی این تلاش از سمت عناصری عادی و بدون قدرت، عدم قدرتطلبی قهرمانها که بسیاری از آنها درنهایت خود نیز صاحب قدرت نشده و تلاش میکنند قدرت را برای دیگری کسب کنند، وجود گروههای مبارز مردمی که راه را برای تغییر در قدرت هموار میکنند، مبارزهٔ جنگ قدرتی نخبگانی که حتی گروههای مبارز درنهایت از بالا و بدون حضور مردم، انقلاب، شورش یا کودتا میکنند، لذا درنهایت همهٔ حوادث در قصر اتفاق میافتد، گره زدن مسائل عشقی به جنگ قدرت و نمایش انسانهای خوب اما زنباره و چندزنی و… درنهایت سینمای کره به تاریخسازی و ارائهٔ تصویری خوب از پادشاهیهای گذشتهٔ کره برای ملتی بیهویت که سرمایهداری شده و در نزاع میان سایر رژیمهای غربی جهان نیازمند احیا یا ساختن هویت خویش است میپردازد، هویتی که نه با دست مردم که با دست یک سری نخبگان یا مردم تغییریافته صورت میپذیرد که ماکزیمم میخواهند با مردم بهتر باشند. بسیاری از این آدمها هم درنهایت یا موفق شده یا جایی که میخواهد این تاریخسازی را واقعیتر کنند، در حماسهای جان خود را فدا میکنند و در تاریخ میمانند. درنهایت هم در قسمت آخر این فیلمها در رویکردی شعاری به تکرارپذیر بودن این افسانه اشاره میشود، نظیر قسمت آخر افسانهٔ دونگی. خلاصه در یککلام این تاریخسازی را میتوان اینگونه توصیف کرد: تاریخ بدون ملت برای ملت بدون تاریخ.
- پا جای پای سینمای ژاپن!
قطعاً بیش از همهچیز سینمای کره پا جای پای سینمای ژاپن گذاشته است. سینمایی که بعد از جنگ جهانی دوم میخواست هویت خردشدهٔ ژاپن را احیا کند، یا به ماجرای سختیهای جنگ و احیای ژاپن با فدا شدن یک نسل ولو تبدیلشدن به گیشا (فاحشه) مثل اوشین یا با سختیهای بسیار مثل هانیکو، میچیکو و… برمیگشت، یا به بازخوانی تاریخ ژاپن که اکثراً افسانه هم بود. در این میان کارهای تاریخی ژاپنی قلههایی مثل کارهای اکیراکوروساوا را هم به همراه داشت که هم داستانهای قوی هم پردازشی حرفهای و ساختاری فکر شده داشت. سینمای کره تلاش کرده جذابیتهای فنی و قصههای جنگ قدرت، دعواهای عاشقانه که با جنگ قدرت گرهخورده و … را به تصویر بکشد، اما قوت کارهای امثال کوروساوا در میان آن دیده نمیشود. البته کارهای جدید سینمای ژاپن و کره در ورزش، پزشکی، امداد و نجات، پلیس و… بسیار شبیه هم هستند.
- روایت یک ملت در حال پیشرفت: حملهٔ مشترک جومونگ، سامسونگ و لکسوس به ما
نقطهٔ مشترک این دو سینما روایت یک ملت در حال پیشرفت است؛ ملتی که میخواهد عزت پیدا کند، بر مشکلات غلبه کند و سابقهٔ عظمت (داشته یا نداشتهٔ) خود را هم برای مردم خود یادآور شود، هم به رخ دیگران بکشد. لذاست که جومونگ و یانگوم با سامسونگ و لکسوس همراه هم میآیند و یک پازل را پر میکنند. همین است که کره وقتی میخواهد در اینچئون کرهٔ جنوبی مشعل بازیهای آسیایی را روشن کند، بازیگر یانگوم را میآورد. یا همان بازیگر معروف جومونگ را در خانوادهٔ کیمچی در قالب بازگشت کننده به سنتهای تاریخی و آشپبزی کره نشان میدهد و هر غذای کیمچی را به روحیهای مثل امید، دلواپسی و… گره میزند. روحیهی مثل امرودر این سینما، فرهنگ، فنّاوری و پیشرفت همراه هماند، چه اینکه این فیلمها پر از نمادها و نشانههای فرهنگ و حتی مذهب کره است، خرافات، جنگیری، نقش کاهنان، تناسخ، هاراگیری (خودکشی عزتمندانه)، بتپرستی و… بهوفور در این فیلمها دیده میشود، حتی در بعضی به سبک ماشین زمانی یا با اقتباسی امروزی از تاریخ کره این فرهنگ بازتولید میشود، حتی از طرح خرافات و… در آنها هم ابایی نیست. کرهایها یافتهاند که فرهنگ، قلب پیشرفت و مقدم بر آن است. حتی در توسعهٔ غرب، پیشرفت از هنر آغاز شد، بعد به عرصهٔ دینی و سپس علمی، فناوری و تجارت و نظامیگری رسید. فرهنگ، ارزشهای پیشرفت را مشخص کرده، ملت را به حرکت در مسیر پیشرفت هدایت و تشجیع کرده، جهتگیریهای آنان را درست میکند.
- جای خالی سینمای عزت ملی و پیشرفت ما
اما متأسفانه در سینمای ایران با چنین تصویری مواجه نیستیم. نه در بعد تاریخی که تاریخ اسلام، تاریخ ایران، تاریخ معاصر و از همه مهمتر تاریخ انقلاب، پر از سوژههای متعدد مردمی قابلاستفاده است، نه در پرداختن به تلاش ملت ایران برای پیشرفت در حوزههای مختلف علمی، اقتصادی، صنعتی، فناوری، پزشکی و… چراکه سینما و صداوسیمای ما خود را بخشی از پازل پیشرفت کشور ندیده و یا نگاه روشنفکری اشرافی و نخبهگرا بر آن حاکم است یا نگاهی که تنها به دنبال سرگرمی و بازتولید فرهنگعامه و روزمرگی است، اگر به مواردی از این دست هم پرداخته شعاری، سفارشی و… است.
سینمای عزت ملی و پیشرفت اسلامی-ایرانی- انقلابی هم رویکرد تاریخی دارد، هم مبارزهٔ حق و باطل را نشان میدهد، هم این رویکرد را مردمگرایانه و با محوریت مردم و چهرههای عینی به تصویر میکشد. این رویکرد مقاومت ملت و کشاکش آنان برای ساختن جامعهای آباد، آزاد، عدالتمحور، مستقل و پیشرفته را به نمایش میکشد و در کلیات و شعار نمیماند، به سراغ جزئیات واقعی زندگی و مبارزه در حوزههای خاص میرود. این رویکرد واقعیتمحور است، اما روزمره نیست، در چارچوب مسائل عادی زندگی شکل میگیرد، اما رویکردی استعلایی دارد و به دنبال تغییر مناسبات در چارچوب فرهنگ و جامعهٔ ایران و انقلاب اسلامی است، لذا انتزاعی نیست. قهرمان دارد، اما قهرمانهایی دستیافتنی که همهجا در دانشگاه، مدرسه، مسجد، خیابان، خانه و… یافت میشوند، آدمهای عادی که بدون توانایی ویژه باهمت خود و با تکیهبر معنویت تلاش میکنند، شرایط را تغییر دهند، شکست میخورند، پیروز میشوند، قوت و ضعف دارند و… .